آموزش از بنياد بيمار است
محمدرضا نوري دلويي
استاد دانشگاه علوم پزشکي تهران در يادداشتي با عنوان «خواب سنگين را پاياني نيست! روا مباد گلي بخشکد، همتي بايد» آورده است: بپذيريم يا نپذيريم آموزش ما از بنياد بيمار است،
دکتر محمدرضا نوري دلويي، استاد دانشگاه علوم پزشکي تهران و موسس پژوهشگاه ملي مهندسي ژنتيک و زيست فناوري در يادداشتي که در اختيار ايسنا قرار داده، آورده است: « چنانچه برخي صاحبنظران مسئول و شماري از اصحاب رسانه متعهد و دردشناس نيز تاکيد دارند، آموزش و پرورش، نونهالان ما را که در سن 7 سالگي و در قله دوران کودکي که کودک فوقالعاده نيازمند تفريح، بازي، دوستيابي در ميان گروه همسالان، کنجکاوي، پرسش، کشف و... است تحويل ميگيرد؛ اما خروجي آموزش و پرورش چيست؟
بپذيريم يا نپذيريم آموزش ما از بنياد بيمار است، از خاستگاه که کودکستان و مدرسه ابتدايي است تا مجموعه دانشگاهي چنين است که وضعيت کشور از نقطه نظر توسعه يافتگي حال و روز خوشي ندارد و پيداست اگر امروز براي اصلاح اساسياش دست به کار نشويم، فردا بسيار دير است، به ويژه که شروع واقعي امروز در چند دهه بعد به بار مينشيند.
دانشآموز بخشي از بهترين سالهاي عمر خود را صرف خواندن و حفظ کردن مطالبي ميکند که در زندگياش و سرنوشت جامعه تاثير مثبت معنيداري ندارد. استعداد و علايق شخصياش کشف نشده و شکوفا نميشود. مهارتهاي زندگي را نميآموزد. روحيه کنجکاوي، پرسشگري و خلاقيتش نابود ميشود. آنچه که هست، عموما منولوگ است و دانشآموز معمولا شنونده، افسرده و منفعل است.
سيستم بيماري که دانشآموز کودک بايد در فضاي اغلب نامناسب ساعتها ساکت بنشيند، بشنود، حفظ کند و به پرسشهاي ناسودمند پاسخ دهد؛ پويايي، علاقه، کنجکاوي و بالندگي را در او ميخشکاند و بر ظرفيتهاي يادگيري، تفکر ارتباطي، تعامل و همدلي، پاسخگويي همراه با روحيه جستوجوگري کودک از بنيان آسيبهاي جدي وارد ميکند. در اين ميان وضعيت مدارس مناطق محروم و غير برخوردار اسفناکتر است و افزون بر کاستيهاي چشمگير آموزشي، ناايمني و فقدان سيستم گرمايشي استاندارد و سوءتغذيه، سلامت جسمي و رواني دانشآموز را به شدت تهديد ميکند.
در فضايي نامناسب که تفاوتهاي فردي ناديده گرفته شود و صرف نمرههاي بالاتر با دانش سودمند روزآمد و نيز اخذ مدرک، با توانايي اشتباه گرفته ميشود؛ در فضايي که پس از خروج روزانه از مدرسه بايد در انديشه تکليف شب نيز بود؛ چشمههاي رشد و شکوفايي خشک شده و آموزش و پرورش به شدت ناکارآمد ميگردد و در نتيجه، جامعهاي که کودکان و دانشآموزان توانمند نداشته باشد نميتواند رشد يافته و توسعه يابد.
*تحول همه جانبه
بايد براي دوران جنيني، نوزادي، کودکي، خردسالي و همه مقاطع بعدي فرزندانمان برنامههاي علمي، تربيتي، پرورشي و آموزشي واقعا روزآمد، سودمند و هدفدار داشته باشيم. تحول همه جانبه نظام آموزشي مدارس و دانشگاهها،يک انتخاب نيست يک ضرورت و الزام اجتنابناپذير براي بقاست. در غيراينصورت، همه آينده کشور تباه خواهد شد. اين واجب راهبردي، هرگز شوخيبردار نيست.
از ياد نبريم که پژوهشهاي گسترده به روشني آفتاب و با انبوهي از دلايل و مستندات محکم گواهي ميدهد که بخش عمده شخصيت انسان در سالهاي نخست زندگياش شکل ميگيرد؛ اما و با تاسف عميق، ما در سدهها و به ويژه دهههاي اخير از اين مهم فوقالعاده راهبردي و سرنوشتساز غافل شدهايم و به تعبيري درست به بيراه رفتهايم که خشت اول چون نهد معمار کج / تا ثريا ميرود ديوار کج!
کوتاه سخن، مسئولان کشور نه فقط براي 6 سال نخست زندگي کودکان برنامهاي ندارند که برنامههاي آموزشي به شدت نادرست و ناکارآمد در دوران تحصيل در مدرسه و دانشگاه نيز فرزندان عزيز ملت را در انبوهي از مشکلات ريز و درشت گرفتار ميکند و بهترين دوران زندگياش را ميسوزاند.
با تاسف عميق بايد گفت که نهاد خانواده که کليديترين کانون تربيت، پرورش و آموزش است نيز در مجموع فراموش شده و دچار بحران است و هيچ برنامه و ساختار کارآمد براي آموزش آنان نيز وجود ندارد. براي نمونه، فرهنگ گفتگو در ميان خانوادههاي ايراني به شدت تضعيف گرديده است و براساس تازهترين پژوهشها، در خلال 9 سال گذشته به کمتر از نصف يعني حدود 15 دقيقه در روز کاهش يافته است. همکاران، همسالان، تلويزيون، تلفنهاي همراه و به ويژه اينترنت، شبکههاي اجتماعي، نرمافزارها و اپليکيشنهاي ارتباطي، فرصت گفتگو را که در استحکام خانواده نقش محوري دارد از آنها گرفته است و اعتماد ميان اعضاي خانواده را نيز به نحو معنيداري کاهش داده است.
*تهديد کيان خانواده
اين موضوع بسيار رنجآور حتي نوعي طلاق عاطفي را در خانوادههاي پررنگ کرده و کيان خانواده را مورد تهديد جدي قرار داده است. براي نمونه و براساس تازهترين گزارشها، ايرانيها در ميانگين 5 تا 9 ساعت در روز در شبکههاي اجتماعي حضور دارند در حالي که ميانگين اين حضور در جهان 32 دقيقه است؛ در واقع شبکههاي اجتماعي منبع عمده اخبار و خوراک خبري بويژه براي جوانها هستند به نحوي که در نظرسنجي تازه موسسه رويترز حدود 44 درصد آنها از فيسبوک استفاده ميکنند و ديگر شبکهها مشتمل بر يوتيوب، توييتر، واتسآپ، گوگل پلاس و اينستاگرام به ترتيب در ردههاي بعدي قرار دارند. در اين شبکهها افزون بر کشف اخبار، حدود يک چهارم کاربران خبرها را نيز به اشتراک ميگذارند. شايان تاکيد است براساس بزرگترين پژوهش تازه اين موسسه (رويترز) دانشگاه آکسفورد، 51 درصد کاربران همه هفته از رسانههاي اجتماعي به مثابه منبع خبر استفاده ميکنند.
تب مدرکگرايي نيز گريبان جامعه را گرفته است و بلاي جان نظام آموزشي ما شده است. در واقع، از زماني که پاي در مدرسه ميگذاريم و آنگاه که از دانشگاه خارج ميشويم، پيوسته سرگرم مسابقهاي هستيم که به يک مدرک ختم ميشود! ميتوان حدس زد که اگر اين کاغذ را از ما بگيرند، چه ميکنيم يا چه ميشود؟ تست ميزنيم، به دکان و مغازههاي کلاس کنکور ميرويم، کنکور ميدهيم،امتحان داده و نمره ميگيريم تا هرجورشده «کاغذ» را بگيريم. خلاصه کنيم: با صرف هزينههاي مادي قابل توجه از کيسه مردم يا خودمان، مدرک را اخذ ميکنيم. ديگر مهم نيست که در فهم عميق مطالب و پرورش درست براي رفع نيازهاي کشور، رشد خلاقيتها و حرکت براي شکستن مرزهاي دانش موفق نباشيم .
*حرکت ضدآموزشي
اين بازي دل آزار، حرکت بر ضد آموزشي اصيل و پوياست. برضد کارايي، کارآمدي، مهارت و کارآفريني، توسعه و پيشرفت است و چنين است که اساسا هيچ انطباق معنيداري ميان محيطهاي کاري ما و جامعه و نيازهايش وجود ندارد و همه زندگي آينده مدرک گرفتگان و آينده کشور به بوته فراموشي سپرده شده است.
ساز و کار حاکم بر دانشگاه و نگاه اهالي سياست و دولتمردان به آن نيز سرنوشتي جز رکورد جريان دانش، کارهاي پژوهشي سطحي براي چاپ مقاله غيرسودمند، عدم خلاقيت و نوآوري در پي ندارد. علمي که در دانشگاههاي ما رايج است به ثروت، قدرت و اقتدار ملي نميانجامد.
انصافا در (نظام) آموزشي ناکارآمد کشور، از دوران کودکي و آموزش ابتدايي گرفته تا خروجي دانشگاهها چه بر سر فرزندان خود که نميآوريم و با برنامههاي نادرست مدرسه و نظم پادگاني و بستهاش پارههاي تنمان را به اسارت ميگيريم. بسيار تلخ و غمانگيز است که به تعبيري مناسب، ما، با آنان بسان سربازاني کوچک رفتار ميکنيم و با برنامههاي نادرست، نيازهاي ذاتي کودک و نوجوان و به ويژه تفريح، بازي، خنده و نشاط هدفمند، دوستيابي در ميان گروههاي همسالان، کنجکاوي، پرسشگري، يادگيري، تعامل، کمک به هم نوع و رقابت سالم و... همه و همه را قرباني ميکنيم.
با کتابخواني و حفظ آنکه در نقد محتوايش نيز سخن بسيار است به دانشآموز که بايد همه را خوانده و امتحان پس بدهد، مشق و تکليف شب و پيک نوروزي و بسياري از برنامههاي کسل کننده و خلاقيت کش به قولي، شاهد «قتل کودکي» در نظام آموزشي خود هستيم.
بي آنکه عموما قصد سويي داشته باشيم، بيتامل و از سر غفلت و عدم بهرهگيري همه جانبه از عقلانيت، خردورزي، شايسته سالاري واقعي و اقدام و عمل مناسب در راستاي مقتضيات زمانه، چنان ميکنيم که کودکان، نوجوانان و جوانان ما: کودکي، نوجواني و جواني نميکنند! در عمل اين دولتمردان و همه ما هستيم که اين حقوق طبيعي فرزندان و جوانان عزيز خود را نيز از آنان ميگيريم.
به راستي، خواب سنگين را پاياني نيست، روا مباد گلي بخشکد. کي ميخواهيم بپذيريم که راه مرسوم و جاري (نظام) آموزشي ما، به ترکستان ميرود و چه وقت ميخواهيم با همتي ملي و عالي، آن را از اساس متحول کنيم؟ تا کشور عزيز و آينده نورچشمانمان تباه نشود. اين بحث، البته که در همه سطوح و مقاطعاش پردامنه و سرشار از چالش واجد اهميت حياتي است و چنين است که بر حسب وظيفه؛ اشاراتي بر آن شد و باز هم خواهد شد. البته وظيفه خود ميدانم که از همه عزيزاني که با درک مسئوليت خطير انساني خود که به اين مهم حياتي نيز پرداختاند، سپاسگزاري ميکنم.
نظام آموزشي بيمار طبيعتا توان تربيت نيروهاي مولد و کارآمد براي کشور را هيچگاه نداشته است. هيچگاه واقعا نياموختهايم که بذر توسعه و پيشرفت واقعي پيش از 7 سالگي در ذهن کودکان کاشته شده و با مراقبت و باغباني عالمانه و همه جانبه، در ادامه آن به رشد و بالندگي و ثمردهي ميانجامد که به تعبير آقاي دکتر رناني، اقتصاددان، ما تا وقتي به توسعه کودکي پاي نگذاريم، در کودکي توسعه فرو ميمانيم!
ما ميتوانيم براي سالها و تا قيامت؛ هم حرف قشنگ بزنيم و هم خوب، حرف بزنيم! اما تا در قامت ارادههاي ملي و فرا قوهاي، يکپارچه، هماهنگ و همافزا اقدام و عمل درست نکنيم و از جمله زيرساختهاي توسعه و پيشرفت هدفمند را مهيا نکنيم، راه به جايي نخواهيم برد».
منبع: روزنامه اطلاعات شماره 26584